هست حاجت در بساط از صائب تبریزی دیوان اشعار 349
1. هست حاجت در بساط کج کلاهان بیشتر
همت از درویش می جویند شاهان بیشتر
...
1. هست حاجت در بساط کج کلاهان بیشتر
همت از درویش می جویند شاهان بیشتر
...
1. می رسد هر دم مرا از نوخطان نیش دگر
ریش هیهات است گردد مرهم ریش دگر
...
1. بر دل موری درین عبرت سرا غافل مخور
دل بخور چندان که می خواهی، ولی بر دل مخور
...
1. کریم سایل خود را غنی کند یکبار
دو بار لب نگشاید صدف به ابر بهار
...
1. یکی هزار شود داغ در دل افگار
زمین سوخته، جان می دهد به تخم شرار
...
1. ندیده ایم به جز ماه روزه ماه دگر
که از تمام بود ناقصش مبارک تر!
...
1. با چهره شکسته و با چشم اشکبار
ته جرعه خزانم و سرجوش نوبهار
...
1. سامان دهر را همه اسباب غم شمار
هر چیز کز تو فوت شود مغتنم شمار
...
1. در دیده ها اگر چه بود راه هند دور
نزدیکتر بود ز در خانه صدور!
...
1. مخور فریب محبت ز ناله همه کس
مشو چو شیشه می هم پیاله همه کس
...
1. برنیایی خوش به اهل فکر، ناخوش هم مباش
گر سخن کش نیستی باری سخن کش هم مباش
...
1. یک سر مو منت از اخوان کم فرصت مکش
گر به چه باید فتاد از چشم خود منت مکش
...