1 مدار خویش بزرگی که بر شراب نهاد بنای دولت خود را به روی آب نهاد
1 خسیس باده چو نوشد خسیس تر گردد که بستگیش فزاید گره چو تر گردد
1 می مدام دل لاله را سیه دارد خدا ز عافیت دایمی نگه دارد!
1 اگر نه اشک مرادست بر گلو گیرد غبار خاطر من ماه را فرو گیرد
1 همین ز می نه رخ بزم ها نگارین شد کز این سهیل، لب بام هم عقیقین شد
1 ز آفتاب شود خشک خط چو تر باشد خط عذار تو هر روز تازه تر باشد
1 خدنگ بی غرضان را خطا نمی باشد ز ترک داعیه بهتر دعا نمی باشد
1 ز پیچ و تاب در دل به ما فراز نشد چه حلقه ها که بر این در زدیم و باز نشد
1 به روی لاله و گل هر که می نمی نوشد فسرده ای است که خونش به خون نمی جوشد
1 پیاله ای به لبم چرخ آشنا نکند که بخت شور نمک در شراب ما نکند