1 خسیس باده چو نوشد خسیس تر گردد که بستگیش فزاید گره چو تر گردد
1 کیم، به وادی فقر و سلوک نزدیکی چو تیغ کرده قناعت به آب باریکی
1 (هر که خاموش شد از اهل بیان است اینجا هر که انداخت سپر تیغ زبان است اینجا)
1 نوشها درج است در نیش عتابآلودگان پشه دارد حق بیداری به خوابآلودگان
1 از دعا در صبح کام دل توان آسان گرفت دست خود بوسید هر کس دامن پاکان گرفت
1 مخالفت نبود در جهان تنهایی من و ملازمت آستان تنهایی
1 تنها نه همین با تو مرا روی نیازست هر کس که ترا دیده به من بر سر نازست
1 خبرها می دهد از می پرستی رنگ غمازت گواه از خانه دارد غنچه خمیازه پردازت
1 ز اهل کرم به هند کسی را ندیده ایم از طوطیان کریم کریمی شنیده ایم!
1 شکر را نی به ناخن می کند دشنام تلخ تو به شور حشر چشمک می زند بادام تلخ تو