1 در صیدگاه دنیا هر کس که هوش دارد جز عبرت آنچه باشد صید حرم شمارد
1 خال است این که بر لب او چشم دوخته است؟ یا شبنمی در آتش یاقوت سوخته است
1 چه حاصل کز غزالان بزم رنگین است مجنون را؟ سگ لیلی به از آهوی مشکین است مجنون را
1 جز یتیمی چه بر این داشت در گوش ترا کآب در شیر کند صبح بناگوش ترا
1 شود زیر و زبر مجموعه خاطر ز محفلها ز جمعیت پریشان میشود سی پاره دلها
1 ز مستی دیگران را میکنی تکلیف می نوشی به عیب دیگران خواهی که عیب خویش را پوشی
1 ازان خرسند گردیدم ز دیدن ها به نادیدن که دیدن های رسمی نیست جز تکلیف وا دیدن
1 جوانی برد با خود آنچه می آمد به کار از من خس و خاری به جا مانده است از چندین بهار از من
1 برات رزق ترا از زراعت ایزد پاک به خط سبز نوشته است بر صحیفه خاک
1 اگر مهر خموشی زان لب شیرین بیان خیزد سبک چون پنبه سنگینی ز هر گوش گران خیزد