1 به جز دندان کز آب زندگی چون آسیا گردد کدامین آسیا دیدی که از آب بقا گردد؟
1 به عادت هر کجا زهری است شیرین چون شکر گردد به جز هجران که هر دم تلخی او بیشتر گردد؟
1 چنین از می گر آن سیب زنخدان لاله گون گردد سرانگشت سهیل از زخم دندان جوی خون گردد
1 طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد دو راه است این که در نزدیکی منزل یکی گردد
1 ز پرگویی دهان هرزه گویان باز می گردد خموشی سرمه کوه بلند آواز می گردد
1 دلی دارم که از یاد طرب غمناک می گردد سری دارم که بر گرد سر فتراک می گردد
1 به هرکس آسمان شد مهربان بیچاره میگردد چو گل را باغبان بندد کمر آواره میگردد
1 غم روی زمین ما را غبار دل نمی گردد که از گرد یتیمی آب گوهر گل نمی گردد
1 به می خشکی ز طبع زاهدان زایل نمی گردد به آب زندگانی این زمین قابل نمی گردد
1 ز نخل خشک مریم این رطب بر خاک میبارد که فرزند سعادتمند با خود رزق میآرد