1 تکیه گاه خلق، لطف حق تعالی بس بود بستر و بالین ماهی آب دریا بس بود
1 عقل شرع باطن است و شرع عقل ظاهرست هر که سرمی پیچد از فرمان ایشان کافرست
1 تبسم کن که جان باده لعلی قبا سوزد ز آب آتشین خویشتن یاقوت وا سوزد
1 تن گران و جان نزار و دل کباب است از طعام غفلت از خواب است و خواب از آب و آب است از طعام
1 عرق به چهره اش از تاب می نشسته ببین به روی آینه عقد گهر گسسته ببین
1 زهی ز روزن داغ تو روشنایی دلها شکست طرف کلاه تو مومیایی دلها
1 با خود پرداز از منزل طرازی که خودسازی به است از خانه سازی
1 حاصل دنیا و بال جان فارغبال توست هر چه در کشتی شکستن با تو ماند آن مال توست
1 می کند عیب نمایان را هنرپرور کمال تنگ چشمی می شود در دانه گوهر کمال
1 ما نه امروز ز گلگشت چمن سیر شدیم غنچه بودیم درین باغ که دلگیر شدیم