1 غیرت خسرو چو خواهد رشک فرمایی کند یاد شکر داغ شیرین را نمک سایی کند
1 در دل معشوق جای خود ادب وا می کند بهله از کوتاه دستی بر کمر جا می کند
1 آن که لب باز از سر رغبت به غیبت می کند حلقه ذکر خدا را طوق لعنت می کند
1 میکشان را باده گلرنگ خندان میکند یک گلابی مجلس ما را گلستان میکند
1 تکیه گاه خلق، لطف حق تعالی بس بود بستر و بالین ماهی آب دریا بس بود
1 دور ساغر بی هوای ابر پا در گل بود بادبان کشتی می ابر دریا دل بود
1 در بساط آسمان خشک، همت کم بود آفتابش کاسه دریوزه شبنم بود
1 حاصل جمعیت عالم پریشانی بود بیشتر بیماری مردم ز مهمانی بود
1 بخت با ما بر خلاف راه مقصد می رود پای خواب آلود هر راهی که خواهد می رود
1 دیده هر کس که از اشک ندامت تر شود راست هر مژگان او سرو لب کوثر شود