من آن سیلم که از صائب تبریزی دیوان اشعار 229
1. من آن سیلم که منزل پیش راه من نمی گیرد
غبار از گرم رفتاری مرا دامن نمی گیرد
...
1. من آن سیلم که منزل پیش راه من نمی گیرد
غبار از گرم رفتاری مرا دامن نمی گیرد
...
1. به ماتم هر که کام خود ز افغان تلخ می سازد
شکرخواب عدم را بر عزیزان تلخ می سازد
...
1. سیه مستان غفلت را فلک هشیار می سازد
درشتان را به گردش آسیا هموار می سازد
...
1. آب حیات آتش رخساره ها می است
باد مراد کشتی می نغمه نی است
...
1. حسنت هلال را به سر آسمان شکست
می خواست چله (را) بنشاند، کمان شکست
...
1. رخسار او مقید زلف بلند نیست
این صید پیشه را نظری با کمند نیست
...
1. ما را شکایت از سخن تلخ یار نیست
این گوشمال هیچ کم از گوشوار نیست
...
1. ما را کنار و بوس توقع ز یار نیست
دریای بی قراری ما را کنار نیست
...
1. در گریه بی رخت مژه را اختیار نیست
در رشته گسسته گهر را قرار نیست
...
1. عمر عزیز قابل سوز و گداز نیست
این رشته را مسوز که چندان دراز نیست
...
1. گفتی نمی توان ز لب دلستان گذشت
گر بگذری ز وادی جان می توان گذشت
...
1. از داغ تازگی جگر پاره پاره یافت
از آفتاب، صبح حیات دوباره یافت
...