به هرکس آسمان از صائب تبریزی دیوان اشعار 217
1. به هرکس آسمان شد مهربان بیچاره میگردد
چو گل را باغبان بندد کمر آواره میگردد
...
1. به هرکس آسمان شد مهربان بیچاره میگردد
چو گل را باغبان بندد کمر آواره میگردد
...
1. غم روی زمین ما را غبار دل نمی گردد
که از گرد یتیمی آب گوهر گل نمی گردد
...
1. به می خشکی ز طبع زاهدان زایل نمی گردد
به آب زندگانی این زمین قابل نمی گردد
...
1. ز نخل خشک مریم این رطب بر خاک میبارد
که فرزند سعادتمند با خود رزق میآرد
...
1. ز بس اندیشه سرو از قامت آن دلربا دارد
ز طوق قمریان دایم ز ره زیر قبا دارد
...
1. مرا از شکر نه کفران نعمت بسته لب دارد
که شکر آشکارا بویی از حسن طلب دارد
...
1. شود خونریزتر حسنی که عاشق بیشتر دارد
که از هر طوق قمری سر و فتراک دگر دارد
...
1. که جز من می تواند تا مرا گرم سخن دارد؟
که در آیینه طوطی گفتگو با خویشتن دارد
...
1. به ظاهر چین در ابرو گرچه آن نازآفرین دارد
به قدر بند نی تنگ شکر در آستین دارد
...
1. نهان در پرده هر موی من آه آتشین دارد
رگ ابر بهاران برق را در آستین دارد
...
1. به هر رنگی که باشد دل، همان صورت جهان گیرد
بهار از زردی آیینه، سیمای خزان گیرد
...
1. که دارم غیر خط تا از رخ او داد من گیرد؟
به جز گلچین که خون عندلیبان از چمن گیرد؟
...