1 از خود گسسته، بار به دنیا نمی شود مریم گران ز حمل مسیحا نمی شود
1 ابر سیاه حامل باران رحمت است راحت درین بساط به مقدار زحمت است
1 حذر ز ناخن الماس نیست داغ مرا که برگریز بود برگ عیش باغ مرا
1 تماشای جمال خود چنان برده است از هوشش که بیرون آورند از خانه آیینه با دوشش!
1 جان دگر ز بوسه دلدار یافتم عمر دوباره از دو لب یار یافتم
1 قد رعنای ترا تا دید، از شرمندگی قمریان را سرو شد سوهان طوق بندگی
1 به عزم صید چنان گرم خاست شهبازش که خنده در دهن کبک سوخت پروازش
1 روی از عالم بگردان، روی در دیوار کن وضع ناهموار عالم را به خود هموار کن
1 تا گوهر ذات تو نهان زیر زمین شد گردون چو نگین خانه افتاده نگین شد
1 نغمه شیرین در مذاقم بی شراب تلخ نیست زاهد خشکی است ساز آنجا که آب تلخ نیست