1 هزار رنگ بلا در خمار میخواری است گلی که رنگ شکستن ندیده هشیاری است
1 گل سر سبد روزگار، خوش خویی است کلید گنج سعادت گشاده ابرویی است
1 چه شد که مجلس ما را ز شمع زیور نیست بیاض گردن مینا ز صبح کمتر نیست
1 به زور خرده جان را نگاه نتوان داشت به مشت ریگ روان را نگاه نتوان داشت
1 یعقوب از فروغ جمال تو چشم باخت یوسف تمام پیرهن خود فتیله ساخت
1 جایی مرو نخوانده که گر خانه خداست چین جبین منع مهیا ز بوریاست
1 ابر سیاه حامل باران رحمت است راحت درین بساط به مقدار زحمت است
1 با قبله طاق ابروی او را چه نسبت است؟ انصاف شیوه ای است که بالای طاعت است
1 موی سفید ریشه آه ندامت است پیری خمیرمایه چندین کدورت است
1 ای شانه زلف و کاکل دلدار نازک است باریک شو که رشته این کار نازک است