1 بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است سنگ بر شیشه من، شیشه زدن بر سنگ است
1 هر سر موی تو در کاوش دل مژگان است خط ریحان تو گیرنده تر از قرآن است
1 تا ز می چهره گلرنگ تو افروخته است جگر لاله عذاران چمن سوخته است
1 تا چمن را قد و رخسار تو آراسته است سرو دودی است که از خرمن گل خاسته است
1 رگ جان من و آن زلف به هم پیوسته است پیچ و تاب من و آن سلسله با هم بسته است
1 دل دگربار در آن زلف دو تا افتاده است چشم بد دور که بسیار بجا افتاده است
1 از رگ ابر هوا دسته سنبل شده است از گل و لاله زمین یک طبق گل شده است
1 باز سرمشق جنونم خط نازک رقمی است که دو نیم است ز عشقش دل هر جا قلمی است
1 هر چه جز حیرت دیدار بود نادانی است لوح محفوظ همین مرتبه حیرانی است
1 گر چه رخسار ترا آب طراوت کم نیست اثر گریه ما هیچ کم از شبنم نیست