1 از رگ ابر هوا دسته سنبل شده است از گل و لاله زمین یک طبق گل شده است
1 دلی که آب شد از عشق برقرار بود که گل گلاب چو گردید پایدار بود
1 توان به خامشی از عمر کام دل بردن دراز می شود این رشته از گره خوردن
1 نشاط ظاهر از دل کی برد غمهای پنهان را؟ گره نگشاید از دل خنده سوفار پیکان را
1 خون می را از عروق تاک می باید کشید انتقام خون خلق از خاک می باید کشید
1 دل از سفید گشتن مو ناامید شد عالم سیه به چشمم ازین پی سفید شد
1 پوچ گو را بر سر گفتار بی حاصل میار پنبه زنهار از سر مینای خالی برمدار
1 چه غم اگر تهی از باده جام و شیشه ماست؟ که چشم پرفن ساقی هزار پیشه ماست
1 چه آتش است به جان این دل مشوش را؟ که می خورد چو می ناب خون آتش را
1 از موی چو کافور دلم بیت حزن شد سررشته خوشحالی من تار کفن شد