در چمن چون باغدار از صائب تبریزی دیوان اشعار 121
1. در چمن چون باغدار لاله گون خود گذشت
غنچه گل از سر یک مشت خون خود گذشت
...
1. در چمن چون باغدار لاله گون خود گذشت
غنچه گل از سر یک مشت خون خود گذشت
...
1. بعد سالی در گلستان جلوهای گل کرد و رفت
خندهای بر بی قراریهای بلبل کرد و رفت
...
1. از دعا در صبح کام دل توان آسان گرفت
دست خود بوسید هر کس دامن پاکان گرفت
...
1. خبرها می دهد از می پرستی رنگ غمازت
گواه از خانه دارد غنچه خمیازه پردازت
...
1. مرا در چاه چون یوسف وطن از مکر اخوان است
برادر گر پیمبرزاده باشد دشمن جان است
...
1. غرض از خوردن می مستی بالادست است
باده را هر که به اندازه خورد بدمست است!
...
1. ناله نی حدی قافله ارواح است
این کمربسته، شبان گله ارواح است
...
1. پیر را قامت خم سوی عدم راهبرست
این کمانی است که از تیر سبکسیرترست
...
1. (در خموشی لب من چهره گشای رازست
پشت این آینه از ساده دلی غمازست)
...
1. چشم مینا ز سیه بختی ما خونریزست
ساغر از شکوه کم ظرفی ما لبریزست
...
1. بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است
سنگ بر شیشه من، شیشه زدن بر سنگ است
...
1. هر سر موی تو در کاوش دل مژگان است
خط ریحان تو گیرنده تر از قرآن است
...