به عشق پاک کردم از صائب تبریزی دیوان اشعار 1165
1. به عشق پاک کردم صرف عمر خود، ندانستم
که از تردامنی با غنچه همبستر شود شبنم
...
1. به عشق پاک کردم صرف عمر خود، ندانستم
که از تردامنی با غنچه همبستر شود شبنم
...
1. بعد ایامی که گلها از سفر باز آمدند
چون نسیم صبحدم میباید از خود رفتنم
...
1. گر میزنم به هم کف افسوس، دور نیست
بال و پری نمانده که بر یکدگر زنم
...
1. میکند چرخ ستمگر به شکرخنده حساب
لب مخمور به خمیازه اگر باز کنم
...
1. خانهای از خانه آیینه دارم پاکتر
هر چه هر کس آورد با خویش مهمانش کنم
...
1. آه کز بی حاصلیها نیست در خرمن مرا
آنقدر حاصل که وقت خوشه چینی خوش کنم
...
1. رخنه در کار ز تسبیح فزون است مرا
چون دل خویش ز صد راهگذر جمع کنم؟
...
1. گوشهای کو، که دل از فکر سفر جمع کنم
پا به دامان صدف همچو گهر جمع کنم
...
1. من که نتوانم گلیم خود برآوردن ز آب
دیگری را از رفیقان دستگیری چون کنم؟
...
1. دعوی گردن فرازی با اسیری چو کنم؟
در صف آزادمردان این دلیری چون کنم؟
...
1. روشندلی نمانده درین باغ و بوستان
با خود مگر چو آب روان گفتگو کنم
...
1. چگونه پیش رخ نازک تو آه کنم؟
دلم نمیدهد این صفحه را سیاه کنم
...