در عالم ایجاد از صائب تبریزی دیوان اشعار 1153
1. در عالم ایجاد من آن طفل یتیمم
کز شیر، به دشنام کند دایه خموشم
...
1. در عالم ایجاد من آن طفل یتیمم
کز شیر، به دشنام کند دایه خموشم
...
1. ز جوی شیر کردم تلخ بر خود خواب شیرین را
خجل چون کوهکن زین بازی طفلانه خویشم
...
1. کیست جز آینه و آب درین قحطآباد
که کند گریه به روز سفر از دنبالم
...
1. در آشیان به خیال تو آنقدر ماندم
که غنچه شد گل پرواز در پر و بالم
...
1. نسازد لن ترانی چون کلیم از طور نومیدم
نمک پرورده عشقم، زبان ناز میدانم
...
1. به میزان قیامت، بیش کم، کم بیش میآید
زبان این ترازو را نمیدانم، نمیدانم
...
1. گل من از خمیر شیشه و جام است پنداری
که چون خالی شدم از باده، خندیدن نمیدانم
...
1. ربوده است ز من اختیار، جذبهٔ بحر
عنان گسستهتر از رشتههای بارانم
...
1. بیداری دولت به سبکروحی من نیست
هرچند که در چشم تو چون خواب گرانم
...
1. در هر که ترا دیده، به حسرت نگرانم
عمری است که من زنده به جان دگرانم
...
1. نه ذوق بودن و نه روی بازگردیدن
چو خنده بر لب ماتمرسیده حیرانم
...
1. شوم به خانه مردم، نخوانده چون مهمان؟
که من به خانه خود چون نخوانده مهمانم
...