اول ز رشک محرمیم از صائب تبریزی دیوان اشعار 1117
1. اول ز رشک محرمیم سرمه داغ بود
چون خواب، رفته رفته به چشمش گران شدم
1. اول ز رشک محرمیم سرمه داغ بود
چون خواب، رفته رفته به چشمش گران شدم
1. عشق بر هر کس که زور آورد، من گشتم خراب
سیل در هر جا که پا افشرد، من ویران شدم
1. چون ماه مصر، قیمت من خواست عذر من
گر یک دو روز بار دل کاروان شدم
1. بزرگان میکنند از تلخرویی سرمه در کارم
اگرچه با جواب خشک ازین کهسار خرسندم
1. مرا بیزار کرد از اهل دولت، دیدن دربان
به یک دیدن، ز صد نادیدنی آزاد گردیدم
1. منه انگشت بر حرفم، اگر درد سخن داری
که بر هر نقطه من صد بار چون پرگار گردیدم
1. ز راستی نبود شاخههای بی بر را
خجالتی که من از قامت دو تا دارم
1. چو مینای پر از می فتنهها دارم به زیر سر
شود پر شور عالم چون ز سر دستار بردارم
1. شود بار دلم آن را که از دل بار بردارم
نهد پا بر سرم از راه هر کس خار بردارم
1. نظر برداشت شبنم در هوای آفتاب از گل
به امید که من از عارض او چشم بردارم؟
1. که میگوید پری در دیدهٔ مردم نمیآید؟
که دایم در نظر باشد پریزادی که من دارم
1. شراب کهنه در پیری مرا دارد جوان دایم
که دارد از مریدان این چنین پیری که من دارم؟