تیشه فرهاد از صائب تبریزی دیوان اشعار 1057
1. تیشه فرهاد گردیده است هر مو بر تنم
تا ازان معشوق شیرینکار دور افتادهام
...
1. تیشه فرهاد گردیده است هر مو بر تنم
تا ازان معشوق شیرینکار دور افتادهام
...
1. با همه مشکل گشایی خاک باشد رزق من
با همه مشکل گشایی خاک باشد رزق من
...
1. هیچ کس را دل نمیسوزد به من چون آفتاب
گرچه از بام بلند آسمان افتادهام
...
1. ز سردمهری احباب، در ریاض جهان
تمام برگ سفر چون گل خزان زدهام
...
1. کسی به خاک چو من گوهری نیندازد
به سهواز گره روزگار وا شدهام
...
1. به پای قافله رفتن ز من نمیآید
چو آفتاب به تنها روی برآمدهام
...
1. چو بید اگر چه درین باغ بی برآمدهام
به عذر بی ثمری سایه گستر آمدهام
...
1. همان به خاک برابر چو نور خورشیدم
اگرچه از همه آفاق بر سر آمدهام
...
1. چون قلم، شد تنگ بر من از سیهکاری جهان
نیست جز یک پشت ناخن، دستگاه خندهام
...
1. بر زمین ناید ز شادی پای من چون گردباد
تا خس و خاشاک هستی را به هم پیچیدهام
...
1. از حریم قرب، چون سنگم به دور انداخته است
چون فلاخن هر که را بر گرد سر گردیدهام
...
1. سالها در پرده دل خون خود را خوردهام
تا درین گلزار چون گل یک دهن خندیدهام
...