گلی که آفت پژمردگی از صائب تبریزی دیوان اشعار 1045
1. گلی که آفت پژمردگی نمیبیند
همان گل است که چینند از نظاره گل
...
1. گلی که آفت پژمردگی نمیبیند
همان گل است که چینند از نظاره گل
...
1. هر که از حلقهٔ ارباب ریا سالم جست
هیچ جا تا در میخانه نگیرد آرام
...
1. جسم در دامن جان بیهده آویخته است
سیل در گوشهٔ ویرانه نگیرد آرام
...
1. چه سود ازین که چو یوسف عزیز خواهم شد؟
مرا که عمر به زندان گذشت و چاه تمام
...
1. کجاست نیستی جاودان، که بیزارم
ازان حیات که گردد به سال و ماه تمام
...
1. خاکساری ز شکایت دهنم دوخته است
نقش پایم که به هر راهگذر ساختهام
...
1. منم آن لاله که از نعمت الوان جهان
با دل سوخته و خون جگر ساختهام
...
1. ازسبکباران راه عشق خجلت میکشم
بر کمر هر چند جای توشه دامن بستهام
...
1. بر گرانباری من رحم کن ای سیل فنا
که من این بار به امید تو برداشتهام
...
1. تانظر از گل رخسار تو برداشتهام
مژه دستی است که در پیش نظر داشتهام
...
1. چون به داغ غربت من دل نسوزد سنگ را؟
خال موزونم که بر رخسار زشت افتادهام
...
1. از بهشت افتاد بیرون آدم و خندان نشد
چون نگریم من که از دلدار دور افتادهام
...