ای دیدهٔ گلچین از صائب تبریزی دیوان اشعار 1021
1. ای دیدهٔ گلچین به ادب باش که شبنم
از دور به حسرت نگران است در این باغ
...
1. ای دیدهٔ گلچین به ادب باش که شبنم
از دور به حسرت نگران است در این باغ
...
1. از برگ سفر نیست تهی دامن یک گل
آسوده همین آب روان است در این باغ
...
1. تیره بختی لازم طبع بلند افتاده است
پای خود را چون تواند داشتن روشن چراغ؟
...
1. صحبت ناجنس، آتش را به فریاد آورد
آب در روغن چو باشد، میکند شیون چراغ
...
1. از ظلمت وجود که میبرد ره برون؟
گر شمع پیش پای نمیداشت نور عشق
...
1. حیف فرهاد که با آنهمه شیرینکاری
شد به خواب عدم از تلخی افسانهٔ عشق
...
1. گر چه افسانه بود باعث شیرینی خواب
خواب ما سوخت ز شیرینی افسانهٔ عشق
...
1. به زور عقل گذشتن ز خود میسر نیست
مگر بلند شود دست و تازیانهٔ عشق
...
1. پاکدامانی است باغ دلگشا آزاده را
یوسف بی جرم را از تنگی زندان چه باک؟
...
1. کشتی بیناخدا را بادبان لطف خداست
موج از خودرفته را از بحر بی پایان چه باک؟
...
1. تو فکر نامهٔ خود کن که میپرستان را
سیاه نامه نخواهد گذاشت گریهٔ تاک
...
1. در وصال از حسرت سرشار من دارد خبر
هر که رادر پای گل، از دست جام افتد به خاک
...