ز انقلاب جهان از صائب تبریزی دیوان اشعار 985
1. ز انقلاب جهان بیبران نمیلرزند
که هر چه میوه ندارد نمیفشانندش
...
1. ز انقلاب جهان بیبران نمیلرزند
که هر چه میوه ندارد نمیفشانندش
...
1. برهمن از حضور بت، دل آسودهای دارد
نباشد دل به جا آن را که در غیب است معبودش
...
1. عیار گفتگوی او نمیدانم، همین دانم
که در فریاد آرد بوسه را لبهای خاموشش
...
1. به آب میبرد و تشنه باز میآرد
هزار تشنه جگر را چه زنخدانش
...
1. به زور، چهرهٔ خود را شکفته میدارم
چو پستهای که کند زخم سنگ خندانش
...
1. به عزم رفتن از گلزار چون قامت برافرازد
گل از بی طاقتی، چون خار آویزد به دامانش
...
1. به آه سرد من آن شاخ گل سر در نمیآرد
وگرنه هر نسیمی میبرد از راه بیرونش
...
1. دل بی طاقتی چون طفل بدخو در بغل دارم
که نتوانم به کام هر دو عالم داد تسکینش
...
1. بازی جنت مخور، کز بهر عبرت بس بود
آنچه آدم دید ازان گندم نمای جو فروش
...
1. میکند مستی گوارا تلخی ایام را
وای برآن کس که میآید درین محفل به هوش
...
1. ساحلی نیست به از شستن دست از جانش
آن که سیلاب ز پی دارد و دریا درپیش
...
1. آن که در آینه بیتاب شد از طلعت خویش
آه اگر در دل عاشق نگرد صورت خویش
...