روزی که آه من از صائب تبریزی دیوان اشعار 961
1. روزی که آه من به هواداری تو خاست
در خواب ناز بود نسیم سحر هنوز
...
1. روزی که آه من به هواداری تو خاست
در خواب ناز بود نسیم سحر هنوز
...
1. بدار عزت موی سفید پیران را
ز جای خویش به تعظیم صبحدم برخیز
...
1. درین جهان نبود فرصت کمر بستن
ز خاک تیره، کمر بسته چون قلم برخیز
...
1. از سر مژگان، نگاه حسرت ما نگذرد
عمر بال افشانی ما تا لب بام است و بس
...
1. از دل آگاه، در عالم، همین نام است و بس
چشم بیداری که دیدم، حلقهٔ دام است و بس
...
1. چون نگردم گرد سر تا پای او چون گردباد؟
پاکدامانی که میبینم بیابان است و بس
...
1. بید مجنونیم، برگ ما زبان خامشی است
گل بچین از برگ ما، احوال بار ما مپرس
...
1. از دشمنان خود نتوان بود بی خبر
آخر ترا که گفت که از دوستان مپرس؟
...
1. سنگ و گوهر، دیده حیران میزان را یکی است
امتیاز کفر و ایمان از من مجنون مپرس
...
1. در دیار ما که جان از بهر مردن میدهند
آرزوی عمر جاویدان ندارد هیچ کس
...
1. ز گاهواره تسلیم کن سفینهٔ خویش
میان بحر بلا در کنار مادر باش
...
1. ای شاخ گل، به صحبت بلبل سری بکش
بسیار بر رضای دل باغبان مباش
...