ز حرف سرد ناصح از صائب تبریزی دیوان اشعار 949
1. ز حرف سرد ناصح غفلتم افزود بر غفلت
نسیم صبح، شد خواب مرا افسانهٔ دیگر
...
1. ز حرف سرد ناصح غفلتم افزود بر غفلت
نسیم صبح، شد خواب مرا افسانهٔ دیگر
...
1. فرصت نمیدهد که بشویم ز دیده خواب
از بس که تند میگذرد جویبار عمر
...
1. دل میشود سیاه ز فانوس بی چراغ
در روز ابر، بادهٔ چون آفتابگیر
...
1. صبح است ساقیا می چون آفتاب گیر
عیش رمیده را به کمند شراب گیر
...
1. ذوقی است جانفشانی یاران به اتفاق
همرقص نیستی شو و دست شرار گیر
...
1. جز گوشهٔ قناعت ازین خاکدان مگیر
غیر از کنار، هیچ ز اهل جهان مگیر
...
1. اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز
این خانهٔ شکسته چکیدن گرفت باز
...
1. نبضی که بود از رگ خواب آرمیدهتر
از شوق دست یار جهیدن گرفت باز
...
1. رنگ من کرده به بال وپر عنقا پرواز
نیست ممکن که به چندین بط می آید باز
...
1. زاهد خشک کجا، گریهٔ مستانه کجا؟
آب در دیدهٔ تصویر نگردد هرگز
...
1. صافی و تیرگی آب ز سرچشمه بود
بی دل پاک، سخن پاک نگردد هرگز
...
1. کدام آبله پا عزم این بیابان کرد؟
که خارها همه گردن کشیدهاند امروز
...