در جبههٔ گشادهٔ از صائب تبریزی دیوان اشعار 973
1. در جبههٔ گشادهٔ گلها نگاه کن
دلگیر از گرفتگی باغبان مباش
...
1. در جبههٔ گشادهٔ گلها نگاه کن
دلگیر از گرفتگی باغبان مباش
...
1. آب روان عمر ز استاده خوشترست
آزرده از گذشتن این کاروان مباش
...
1. زینت ظاهر چه کار آید دل افسرده را؟
نقش بر دیوار زندان گر نباشد گو مباش
...
1. شمع بر خاک شهیدان گر نباشد گو مباش
لاله در کوه بدخشان گر نباشد گو مباش
...
1. ای صبح مزن خندهٔ بیجا، شب وصل است
گر روشنی چشم منی، پردهنشین باش
...
1. یاد از نگاه گیر طریق سلوک را
در عین آشنایی مردم، رمیده باش
...
1. صحبت شبهای میخواران ندارد بازگو
چون ز مجلس میروی بیرون، لب پیمانه باش
...
1. بی محبت مگذران عمر عزیز خویش را
در بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش
...
1. نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت
هر طفل نی سوار کند تازیانهاش
...
1. چون تاک اگرچه پای ادب کج نهادهایم
ما رابه ریزش مژهٔ اشکبار بخش
...
1. ای آن که پای کوه به دامن شکستهای
یک ذره صبر هم به من بیقرار بخش
...
1. گرانی میکند بر خاطرش یادم، نمیدانم
که با این ناتوانی چون توانم رفت از یادش؟!
...