مرا ز روز قیامت از صائب تبریزی دیوان اشعار 901
1. مرا ز روز قیامت غمی که هست این است
که روی مردم عالم دو بار باید دید!
...
1. مرا ز روز قیامت غمی که هست این است
که روی مردم عالم دو بار باید دید!
...
1. شکسته حالی من پیش یار باید دید
خزان رنگ مرا در بهار باید دید
...
1. بنمایید به جز آینه و آب، کسی
که به دنبال سرم روز سفر میگرید
...
1. هر جا که کند گرد غم از دور سیاهی
زیر علم بادهٔ روشن بگریزید
...
1. از قید فلک بر زده دامن بگریزید
چون برق، ازین سوخته خرمن بگریزید
...
1. ماتمکدهٔ خاک ،سزاوار وطن نیست
چون سیل، ازین دشت به شیون بگریزید
...
1. احوال من مپرس، که با صد هزار درد
میبایدم به درد دل دیگران رسید
...
1. نیست از خونابه نوشان هیچ کس جز من به جا
ساغر یک بزم میباید مرا تنها کشید
...
1. آه ازین شورش که ناز دولت بیدار را
از سبک قدران سنگین خواب میباید کشید
...
1. مدتی سجادهٔ تقوی به دوش انداختی
چند روزی هم سبو بر دوش میباید کشید
...
1. گلشن از نازک نهالان یک تن سیمین شده است
باغ را چون ابر در آغوش میباید کشید
...
1. میدان تیغ بازی برق است روزگار
بیچاره دانهای که سر از خاک برکشید
...