1 از شیر مادرست به من می حلال تر زین لقمهٔ غمی که مرا در گلو گرفت
1 در زمان عشق ما کفرست، ورنه پیش ازین گاهگاهی رخصت بوس و کناری بوده است
1 کوچهٔ زنجیر بن بست است در ظاهر، ولی هر که رفت آنجا، سر از صحرا برون میآورد
1 ای بحر، از حباب نظر باز کن، ببین کاین موج بیقرار به ساحل چه میکند
1 یا سبو، یا خم می، یا قدح باده کنند یک کف خاک درین میکده ضایع نشود
1 چندان که درین دایره چون چشم پریدم حاصل نشد از خرمن دونان پر کاهم
1 مرو به مجلس می گر به توبه میلرزی سبو همیشه نیاید برون ز آب درست
1 در دست دیگران بود آزاد کردنم در چارسوی دهر، دلم طفل مکتب است
1 علاج کودک بدخو ز دایه میآید کجاست عشق، که در ماندهام به چارهٔ دل
1 بر آن رخسار نازک از نگاه تند میلرزم که طفل شوخ، دست خالی از بستان نمیآید