گر شکر در جام از صائب تبریزی دیوان اشعار 865
1. گر شکر در جام ریزم، زهر قاتل میشود
چون صدف گر آب نوشم، عقدهٔ دل میشود
...
1. گر شکر در جام ریزم، زهر قاتل میشود
چون صدف گر آب نوشم، عقدهٔ دل میشود
...
1. بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق
یوسف از دامان پاک خود به زندان میشود
...
1. بال شکسته است کلید در قفس
این فتح بی شکستگی پر نمیشود
...
1. دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت
اندوه روزی از دل ما کم نمیشود
...
1. نتوان به آه لشکر غم را شکست داد
این ابر از نسیم پریشان نمیشود
...
1. رشتهٔ پیوند یاران را بریدن سهل نیست
چهرهٔ برگ خزان، زرد از جدایی میشود
...
1. همچو پروانه جگر سوختهای میباید
که ز خاکستر ما بوی محبت شنود
...
1. رتبهٔ زمزمهٔ عشق ندارد زاهد
بگذارید که آوازه جنت شنود
...
1. مگر به داغ عزیزان نسوخته است دلش ؟
کسی که زندگی پایدار میخواهد
...
1. چنین که نالهٔ من از قبول نومیدست
عجب که کوه صدای مرا جواب دهد
...
1. دهن خویش به دشنام میالا زنهار
کاین زر قلب به هر کس که دهی باز دهد
...
1. بی حاصلی است حاصل دل تا بود درست
این شاخ چون شکسته شود بار میدهد
...