جایی نمیروی از صائب تبریزی دیوان اشعار 829
1. جایی نمیروی که دل بدگمان من
تا بازگشتن تو به صد جا نمیرود
...
1. جایی نمیروی که دل بدگمان من
تا بازگشتن تو به صد جا نمیرود
...
1. از پاشکستگان چراغ است تیرگی
زنگ کدورت از دل عاقل نمیرود
...
1. هر جلوهای که دیدهام از سروقامتی
چون مصرع بلند ز یادم نمیرود
...
1. هیچ کس عقدهای از کار جهان باز نکرد
هر که آمد گرهی چند برین کار افزود
...
1. میشود خون خوردن من ظاهر از رخسار یار
از گلستان حسن سعی باغبان پیدا شود
...
1. میشود قدر سخن سنجان پس از رفتن پدید
جای بلبل در چمن، فصل خزان پیدا شود
...
1. محراب صبح گوشهٔ ابرو بلند کرد
ساقی مهل نماز صراحی قضا شود
...
1. به داد من برس ای عشق، بیش ازین مپسند
که زندگانی من صرف خورد و خواب شود
...
1. آن که از چشم تو افکند مرا بی تقصیر
چشم دارم به همین درد گرفتار شود
...
1. عشق فکر دل افگار ز من دارد بیش
دایه پرهیز کند طفل چو بیمار شود
...
1. میخوردن مدام مرا بیدماغ کرد
عادت به هر دوا که کنی بیاثر شود
...
1. بر گشاد دل من دست ندارد تدبیر
به دریدن مگر این نامه ز هم باز شود
...