خانه بر دوشان از صائب تبریزی دیوان اشعار 805
1. خانه بر دوشان مشرب از غریبی فارغند
چون کمان در خانهٔ خویشند هر جا میروند
...
1. خانه بر دوشان مشرب از غریبی فارغند
چون کمان در خانهٔ خویشند هر جا میروند
...
1. چون صبح، زیر خیمهٔ دلگیر آسمان
روشندلان به یک دو نفس پیر میشوند
...
1. بریز بار تعلق که شاخههای درخت
نمیشوند سبکبار تا ثمر ندهند
...
1. شد سخن در روزگار ما چنان کاسد که خلق
در شنیدن بر سخنور من احسان نهند!
...
1. درکوی مکافات، محال است که آخر
یوسف به سر راه زلیخا ننشیند
...
1. گفتم از گردون گشاید کار من، شد بستهتر
آن که روشنگر تصور کردمش، زنگار بود
...
1. زود میپاشد ز هم در پیری اوراق حواس
آه سردی ریزش برگ خزان را بس بود
...
1. بر نمیدارد زمین خاکساری امتیاز
در فتادن، سایهٔ شاه و گدا یکسان بود
...
1. دیوانهٔ ما را نخریدند به سنگی
در کوچهٔ این سنگدلان چند توان بود؟
...
1. دل دیوانهٔ من قابل زنجیر نبود
ورنه کوتاهی ازان زلف گرهگیر نبود
...
1. عمر مردم همه در پردهٔ حیرانی رفت
عالم خاک کم از عالم تصویر نبود
...
1. شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست
بی تکلف، حیلهٔ پرویز نامردانه بود
...