1 بر زمین ناید ز شادی پای من چون گردباد تا خس و خاشاک هستی را به هم پیچیدهام
1 خضر با عمر ابد پوشیده جولان میکند ما به این ده روزه عمر اظهار هستی میکنیم
1 دهن خویش به دشنام میالا زنهار کاین زر قلب به هر کس که دهی باز دهد
1 دل رمیده ما را به چشم خود مسپار سیاه مست چه داند نگاهبانی چیست
1 خواهد ثواب بت شکنان یافت روز حشر سنگین دلی که توبهٔ مارا شکسته است!
1 درین دو هفته که ما برقرار خود بودیم هزار دولت ناپایدار رفت به گرد
1 از دشمنان خود نتوان بود بی خبر آخر ترا که گفت که از دوستان مپرس؟
1 به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر مباد آب حیاتت دهد به جای شراب !
1 آستین بر هر چه افشاندیم، دست ما گرفت رو به ما آورد، بر هر چیز پشت پا زدیم
1 نیست آسان خون نعمتهای الوان ریختن برگریزان مکافات است دندان ریختن!