زینهمه لاله از صائب تبریزی دیوان اشعار 745
1. زینهمه لاله بی داغ که در گلزارست
داغ افسوس بر اوراق جگر خواهد ماند
...
1. زینهمه لاله بی داغ که در گلزارست
داغ افسوس بر اوراق جگر خواهد ماند
...
1. رفت ایام شباب و خارخار او نرفت
مشت خاشاکی ز سیل نو بهاران باز ماند
...
1. عاقبت در سینهام دل از تپیدن باز ماند
بس که پر زد در قفس این مرغ از پرواز ماند
...
1. از جوانی نیست غیر از آه حسرت در دلم
نقش پایی چند ازان طاوس زرین بال ماند
...
1. ز خوشه چینی این چهرههای گندم گون
سفید را به نظر یک جو اعتبار نماند
...
1. خزان رسید و گل افشانی بهار نماند
به دست بوسه فریب چمن، نگار نماند
...
1. معاشران سبکسیر از جهان رفتند
بغیر آب روان هیچ کس به باغ نماند
...
1. چه سیل بود که از کوهسار حادثه ریخت ؟
که در فضای زمین، گوشهٔ فراغ نماند
...
1. از پشیمانی سخن در عهد پیری میزنم
لب به دندان میگزم اکنون که دندانم نماند
...
1. به صد خون جگر دل را صفا دادم، ندانستم
که چون آیینه روشن شد، به روشنگر نمیماند
...
1. گلوی خویش عبث پاره میکند بلبل
چو گل شکفته شود، در چمن نمیماند
...
1. بازیچهٔ نسیم خزانند لالهها
دامن اگر به دامن کهسار بستهاند
...