مستمع صاحب سخن از صائب تبریزی دیوان اشعار 685
1. مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد
غنچهٔ خاموش، بلبل را به گفتار آورد
1. مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد
غنچهٔ خاموش، بلبل را به گفتار آورد
1. گریهها در پرده دارد عیشهای بیگمان
خندهٔ بی اختیار برق، باران آورد
1. عشق شورانگیز پیش از آسمان آمد پدید
میزبان اول نمکدان بر سرخوان آورد
1. کوچهٔ زنجیر بن بست است در ظاهر، ولی
هر که رفت آنجا، سر از صحرا برون میآورد
1. خواب پوچ این عزیزان قابل تعبیر نیست
یوسف ما راکه از زندان برون میآورد؟
1. من که روزی از دل خود میخورم در آتشم
وای بر آنکس که نعمتهای الوان میخورد
1. کمکم دل مرا غم و اندیشه میخورد
این باده عاقبت سر این شیشه میخورد
1. دل را به هم شکن که ازین بحر پر خطر
تا نشکند سفینه به ساحل نمیورد
1. ز مرگ تلخ پروا نیست بی برگ و نوایان را
چراغ تنگدستان خامشی را از هوا گیرد
1. کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب
که دامن هر که راسوزد، مرا آتش به جان گیرد
1. به آه داشتم امیدها، ندانستم
که این فلک زده هم رنگ آسمان گیرد
1. فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم
ندانستم که اینجامحتسب هشیار میگیرد