از تزلزل بیش از صائب تبریزی دیوان اشعار 661
1. از تزلزل بیش محکم شد بنای غفلتم
رعشه پیری مرا آگاه نتوانست کرد
1. از تزلزل بیش محکم شد بنای غفلتم
رعشه پیری مرا آگاه نتوانست کرد
1. تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است
عالمی را شاد کرد
1. مرا ز یاد تو برد و ترا ز خاطر من
ستم زمانه ازین بیشتر چه خواهد کرد؟
1. مادر خاک به فرزند نمیپردازد
روی در منزل و ماوای پدر باید کرد
1. بر جبههاش غبار خجالت نشسته باد!
سیلی که بر خرابه من ترکتاز کرد
1. مست خیال را به وصال احتیاج نیست
بوی گلم ز صحبت گل بی نیاز کرد
1. شیرازهٔ بهار تماشا گسسته بود
تا مرغ پر شکستهٔ ما فکر بال کرد
1. گل کرد چون شفق ز گریبان و دامنش
چندان که چرخ خون مرا پایمال کرد
1. ز آب من جگر تشنهای نشد سیراب
چه سود ازین که فلک لعل آبدارم کرد؟
1. مرا به حال خود ای عشق بیش ازین مگذار
که بی غمی یکی از اهل روزگارم کرد!
1. علاج غم به می خوشگوار نتوان کرد
به آب، آینه را بی غبار نتوان کرد
1. مصیبت دگرست این که مرده دل را
چو مرده تن خاکی به گور نتوان کرد