1 بر مهلت زمانهٔ دون اعتماد نیست چون صبح در خوشی بسر آور دمی که هست
1 دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست میزاید از تعلق ما هر غمی که هست
1 صبح آدینه و طفلان همه یک جا جمعند بر جنون میزنم امروز که بازاری هست!
1 عرق شرم مرا فرصت نظاره نداد دیده خون میخورد آنجا که نگهبانی هست
1 رسم است که از جوش ثمر شاخ شود خم ای پیر، ترا حاصل ازین قد دو تا چیست ؟
1 داغ عمر رفته افسردن نمیداند که چیست آتش این کاروان، مردن نمیداند که چیست
1 خامهٔ نقش اگر گردد نسیم دلگشا غنچهٔ تصویر، خندیدن نمیداند که چیست
1 ای خضر، غیر داغ عزیزان و دوستان حاصل ترا ز زندگی جاودانه چیست ؟
1 دل رمیده ما را به چشم خود مسپار سیاه مست چه داند نگاهبانی چیست
1 ای کوه طور، گردن دعوی مکن بلند آخر دل شکسته ما جلوهگاه کیست ؟