هر که پیراهن از صائب تبریزی دیوان اشعار 529
1. هر که پیراهن به بدنامی درید آسوده شد
بر زلیخا طعن ارباب ملامت، بارنیست
1. هر که پیراهن به بدنامی درید آسوده شد
بر زلیخا طعن ارباب ملامت، بارنیست
1. مرا به ساغری ای خضر نیک پی دریاب
که بی دلیل ز خود رفتنم میسر نیست
1. پیراهنی کجاست که بر اهل روزگار
روشن شود که دیدهٔ یعقوب کور نیست
1. اختلافی نیست در گفتار ما دیوانگان
بیش از یک ناله در صد حلقهٔ زنجیر نیست
1. بیقراران نامه بر از سنگ پیدا میکنند
کوهکن را قاصدی بهتر ز جوی شیر نیست
1. سیل از بساط خانه بدوشان چه میبرد؟
ملک خراب را غمی از ترکتاز نیست
1. خاک ما را از گل بیت الحزن برداشتند
چون سبو، پیوند دست ما به سر، امروز نیست
1. اشک من و رقیب به یک رشته میکشد
صد حیف، چشم شوخ تو گوهرشناس نیست
1. هیچ باری از سبو بر دوش اهل هوش نیست
هر که از دل بار بردارد، گران بر دوش نیست
1. ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟
عمر جاویدان او، یک آب خوردن بیش نیست !
1. پشت و روی باغ دنیا را مکرر دیدهایم
چون گل رعنا، خزان و نوبهاری بیش نیست
1. در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر
آتش به گرمی عرق انفعال نیست