1 پیش ازین، بر رفتگان افسوس میخوردند خلق میخورند افسوس در ایام ما بر ماندگان
1 دردها کم شود از گفتن و دردی که مراست از تهی کردن دل میشود افزون، چه کنم؟
1 بیستون را جان شیرین کرد در تن کوهکن عشق اگر بر سنگ اندازد نظر، آدم شود
1 به اندک روی گرمی، پشت بر گل میکند شبنم چرا در آشنایی اینقدر کس بیوفا باشد؟
1 ایام نوجوانی، غافل مشو ز فرصت کاین آب برنگردد، دیگر به جویباران
1 زود میپاشد ز هم در پیری اوراق حواس آه سردی ریزش برگ خزان را بس بود
1 عبث مرغ چمن بر آب و آتش میزند خود را گل بی شرم از آغوش خس بیرون نمیآید
1 در زهد من نهفته بود رغبت شراب چون نغمههای تر که بود در رباب خشک
1 دو چشم شوخ تو با یکدیگر نمیسازند که در خرابی هم یکدلند میخواران
1 از جوانی نیست غیر از آه حسرت در دلم نقش پایی چند ازان طاوس زرین بال ماند