شرر به آتش و شبنم از صائب تبریزی دیوان اشعار 505
1. شرر به آتش و شبنم به بوستان برگشت
حضور خاطر عاشق هنوز در سفرست
1. شرر به آتش و شبنم به بوستان برگشت
حضور خاطر عاشق هنوز در سفرست
1. آب در پستی عنان خویش نتواند گرفت
عمر را در موسم پیری شتاب دیگرست
1. از می، خمار آن لب میگون ز دل نرفت
داغ شراب را نتواند شراب شست
1. درین بساط، به جز شربت شهادت نیست
میی که تلخی مرگ از گلو تواند شست
1. شیرین به جوی شیر بر آمیخت چون شکر
خسرو دلش خوش است که بزم وصال ازوست
1. میان شیشه و سنگ است خصمی دیرین
دل مرا و ترا چون توان به هم پیوست ؟
1. بر مهلت زمانهٔ دون اعتماد نیست
چون صبح در خوشی بسر آور دمی که هست
1. دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست
میزاید از تعلق ما هر غمی که هست
1. صبح آدینه و طفلان همه یک جا جمعند
بر جنون میزنم امروز که بازاری هست!
1. عرق شرم مرا فرصت نظاره نداد
دیده خون میخورد آنجا که نگهبانی هست
1. رسم است که از جوش ثمر شاخ شود خم
ای پیر، ترا حاصل ازین قد دو تا چیست ؟
1. داغ عمر رفته افسردن نمیداند که چیست
آتش این کاروان، مردن نمیداند که چیست