جهان به مجلس از صائب تبریزی دیوان اشعار 493
1. جهان به مجلس مستان بی خرد ماند
که در شکنجه بود هر کسی که هشیارست
1. جهان به مجلس مستان بی خرد ماند
که در شکنجه بود هر کسی که هشیارست
1. رخسارهٔ ترا به نقاب احتیاج نیست
هر قطره عرق به نگهبان برابرست
1. غمنامهٔ حیات مرا نیست پشت و روی
بیداریم به خواب پریشان برابرست
1. بار بردار ز دلها که درین راه دراز
آن رسد زود به منزل که گرانبارترست
1. هر که مست است درین میکده هشیارترست
هر که از بیخبران است خبردارترست
1. از گل روی تو، غافل که تواند گل چید؟
که ز شبنم، عرق شرم تو بیدارترست
1. حضور خاطر اگر در نماز معتبرست
امید ما به نماز نکرده بیشترست
1. در کارخانهای که ندانند قدر کار
از کار هر که دست کشد کاردانترست
1. در طلب، ما بی زبانان امت پروانهایم
سوختن از عرض مطلب پیش ما آسانترست
1. حیرت مرا ز همسفران پیشتر فکند
پای به خواب رفته درین ره روانترست
1. مرو به مجلس می گر به توبه میلرزی
سبو همیشه نیاید برون ز آب درست
1. آنچه مانده است ز ته جرعه عمرم باقی
خوردنش خون دل و ماندن او دردسرست