1 خزان ز غنچهٔ تصویر، راست میگذرد همیشه جمع بود خاطری که غمگین است
1 به قرب گلعذاران دل مبندید وصیت نامه شبنم همین است
1 غربت مپسندید که افتید به زندان بیرون ز وطن پا مگذارید که چاه است
1 تیره بختیهای ما از پستی اقبال نیست از بلندی شمع ما پرتو به دور انداخته است
1 بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست شبنم به روی گل به امانت نشسته است
1 از حال دل مپرس که با اهل عقل چیست دیوانهای میانهٔ طفلان نشسته است
1 خواهد ثواب بت شکنان یافت روز حشر سنگین دلی که توبهٔ مارا شکسته است!
1 پیوسته است سلسله موجها به هم خود را شکسته، هر که دل ما شکسته است
1 غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما کاین مرغ پرشکسته قفسها شکسته است
1 جام شراب، مرهم دلهای خسته است خورشید، مومیایی ماه شکسته است