1 روشندلان همیشه سفر در وطن کنند استاده است شمع و همان گرم رفتن است
1 در محرم تا چه خونها در دل مردم کند محنت آبادی که عیدش در بدر گردیدن است
1 میشوم من داغ، هر کس را که میسوزد فلک از چراغ دیگران غمخانهٔ من روشن است
1 جوی شیر از جگل سنگ بریدن سهل است هر که بر پای هوس تیشه زند کوهکن است
1 سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است بی سرانجامی من خانه نگهدار من است
1 دوستان آینهٔ صورت احوال همند من خراب توام و چشم تو بیمار من است
1 از خون چو داغ لاله حصار دل من است هر جا که بوی خون شنوی منزل من است
1 با پاکدامنان نظری هست حسن را تا آفتاب سرزده، در خانه من است
1 نالهٔ مظلوم در ظالم سرایت میکند زین سبب در خانهٔ زنجیر دایم شیون است
1 درین دو هفته که مهمان این چمن شدهای به خنده لب مگشا، روزگار گلچین است