1 قرب و بعد از طرف توست چو حق نشناسی نسبت نقطه ز اطراف به پرگار یکی است
1 چشم از برای روی عزیزان بود به کار یعقوب را به دیدهٔ بینا چه حاجت است ؟
1 بر زمین ناید ز شادی پای ما چون گردباد تا لباس خاکساری در بر ما کردهاند
1 دشمن خانگی از خصم برونی بترست بیشتر شکوهٔ یوسف ز برادر باشد
1 عدم ز قرب جوار وجود زندان است وگرنه کیست که از زندگی پشیمان نیست
1 اهل همت را مکرر دردسر دادن خطاست آرزوی هر دو عالم را ازو یکجا طلب
1 خواب پوچ این عزیزان قابل تعبیر نیست یوسف ما راکه از زندان برون میآورد؟
1 نمیباید سلاحی تیزدستان شجاعت را که در سر پنجه خصم است شمشیری که من دارم
1 بحر، روشنگر آیینهٔ سیلاب بود پیش رحمت چه بود گرد گناهی که مراست ؟
1 از گهر سنجی این جوهریان نزدیک است که ز ساحل به صدف باز برم گوهر خویش