1 در ظاهر اگر شهپر پرواز نداریم افشاندن دست از دو جهان، بال و پر ماست
1 روشن شود از ریختن اشک، دل ما ابریم که روشنگر ما در جگر ماست
1 احوال خود به گریه ادا میکنیم ما مژگان چو طفل بسته زبان ترجمان ماست
1 تنها نهایم در ره دور و دراز عشق آوارگی چو ریگ روان همعنان ماست
1 پرستشی که مدام است، می پرستی ماست شبی که صبح ندارد سیاه مستی ماست
1 نیست پروای عدم دلزدهٔ هستی را از قفس مرغ به هر جا که رود بستان است
1 پیالهای که ترا وارهاند از هستی اگر به هر دو جهان میدهند، ارزان است
1 از شب بخت سیاهم صبح امیدی نزاد حرف خواب آلودگان است این که شب آبستن است
1 غافل مشو ز مرگ، که در چشم اهل هوش موی سفید رشته به انگشت بستن است
1 کفارهٔ شراب خوریهای بی حساب هشیار در میانهٔ مستان نشستن است