1 از بهار نوجوانی آنچه برجا مانده است در بساط من، همین خواب گران غفلت است
1 ذوق نظارهٔ گل در نگه پنهان است ای مقیمان چمن، رخنهٔ دیوار کجاست ؟
1 دخل جهان سفله نگردد به خرج کم چندان که میبرند به خاک، آرزو به جاست
1 خار خاری به دل از عمر سبکرو مانده است مشت خار و خسی از سیل به ویرانه به جاست
1 شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت هر که برخاست زجا، سلسله بر پا برخاست !
1 کرد تسلیم به من مسند بیتابی را هر سپندی که درین انجمن از جا برخاست
1 برسان زود به من کشتی می را ساقی که عجب ابر تری باز ز دریا برخاست !
1 رفتن از عالم پر شور به از آمدن است غنچه دلتنگ به باغ آمد و خندان برخاست
1 کدام راه زد این مطرب سبک مضراب ؟ که هوش از سر من آستینفشان برخاست
1 در چشم پاکبازان، آن دلنواز پیداست آیینه صاف چون شد، آیینه ساز پیداست