خواهد ثواب بت از صائب تبریزی دیوان اشعار 397
1. خواهد ثواب بت شکنان یافت روز حشر
سنگین دلی که توبهٔ مارا شکسته است!
1. خواهد ثواب بت شکنان یافت روز حشر
سنگین دلی که توبهٔ مارا شکسته است!
1. پیوسته است سلسله موجها به هم
خود را شکسته، هر که دل ما شکسته است
1. غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما
کاین مرغ پرشکسته قفسها شکسته است
1. جام شراب، مرهم دلهای خسته است
خورشید، مومیایی ماه شکسته است
1. صد بیابان درمیان دارند از بی نسبتی
گر به ظاهر کوه باصحرا به هم پیوسته است
1. خنده بیجاست برق گریهٔ بی اختیار
اشک تلخ و قهقه مینا به هم پیوسته است
1. جز روی او که در عرق شرم غوطه زد
یک برگ گل هزار نگهبان نداشته است
1. کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب
ابر سفید اینهمه باران نداشته است
1. غافل است از جنبش بی اختیار نبض خویش
آن که پندارد که در دست اختیاری داشته است
1. گردن مکش ز تیغ شهادت که این زلال
از جویبار ساقی کوثر گذشته است
1. از ما سراغ منزل آسودگی مجو
چون باد، عمر ما به تکاپو گذشته است
1. این گردباد نیست که بالا گرفته است
از خود رمیدهای است که صحرا گرفته است