1 گفتگوی کفر و دین آخر به یک جا میکشد خواب یک خواب است و باشد مختلف تعبیرها
1 بر کلاه خود حبابآسا چه میلرزی، که شد تاج شاهان، مهرهٔ بازیچهٔ تقدیرها
1 تا کرد ترک می دلم، یک شربت آب خوش نخورد بیمار شد طفل یتیم، از اختلاف شیرها
1 نمیبود اینقدر خواب غرور دلبران سنگین اگر میداشت آوازی، شکست شیشهٔ دلها
1 دلم به پاکی دامان غنچه میلرزد که بلبلان همه مستند و باغبان تنها
1 صحبت غنیمت است به هم چون رسیدهایم تا کی دگر به هم رسد این تختهپارهها
1 نیست صائب ملک تنگ بیغمی جای دو شاه زین سبب طفلان جدل دارند با دیوانهها
1 چو فرد آینه با کاینات یکرو باش که شد سیاه رخ کاغذ از دوروییها
1 جز این که داد سر خویش را به باد حباب چه طرف بست ندانم ز پوچگوییها؟
1 چنان که شیر کند خواب طفل را شیرین فزود غفلت من از سفیدموییها