برسان زود به از صائب تبریزی دیوان اشعار 337
1. برسان زود به من کشتی می را ساقی
که عجب ابر تری باز ز دریا برخاست !
1. برسان زود به من کشتی می را ساقی
که عجب ابر تری باز ز دریا برخاست !
1. رفتن از عالم پر شور به از آمدن است
غنچه دلتنگ به باغ آمد و خندان برخاست
1. کدام راه زد این مطرب سبک مضراب ؟
که هوش از سر من آستینفشان برخاست
1. در چشم پاکبازان، آن دلنواز پیداست
آیینه صاف چون شد، آیینه ساز پیداست
1. غیر از خدا که هرگز، در فکر او نبودی
هر چیز از تو گم شد، وقت نماز پیداست
1. عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست
صفای هر چمن از روی باغبان پیداست
1. مرا که خرمن گل در کنار میباید
ازین چه سود که دیوار گلستان پیداست ؟
1. دل آزاده درین باغ اقامت نکند
وحشت سرو ز برچیدن دامان پیداست
1. به خموشی نشود راز محبت مستور
چه زنی مهر بر آن نامه که مضمون پیداست ؟
1. بی طراوت نشود سرو جوانی که تراست
در شکر خواب بهارست خزانی که تراست
1. حرف حق گرچه بلندست زمن چون منصور
سر دارست بسامانتر ازین سر که مراست
1. هر که افتاد، ز افتادگی ایمن گردد
چه کند سیل به دیوار خرابی که مراست ؟