1 چون حباب از یکدلان باده نابیم ما از هواداران پابرجای این آبیم ما
1 بلبلان در راه ما بیهوده میریزند خار دیدهای از دامن گل پاکتر داریم ما
1 از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟ چون مه کنعان عزیزی در سفر داریم ما
1 هر که پا کج میگذارد، ما دل خود میخوریم شیشهٔ ناموس عالم در بغل داریم ما
1 صاحب نامند از ما عالم و ما تیرهروز طالع برگشتهٔ نقش نگین داریم ما
1 هیچ کس را دل نمیسوزد به درد ما، مگر در سواد آفرینش، چشم بیماریم ما؟
1 آنچه ما از دلسیاهی با جوانی کردهایم هرچه با ما میکند پیری، سزاواریم ما
1 نیست در طینت جدایی عاشق و معشوق را شمع از خاکستر پروانه میریزیم ما
1 از شبیخون خمار صبحدم آسودهایم مستی دنباله دار چشم خوبانیم ما
1 چشم ما چون زاهدان بر میوهٔ فردوس نیست تشنهٔ بویی ازان سیب زنخدانیم ما