1 همطالع بیدیم درین باغ، که باشد سر پیش فکندن، ثمر پیشرس ما
1 گردبادی را که میبینی درین دامان دشت روح مجنون است میآید به استقبال ما
1 اینجاکه منم، قیمت دل هر دو جهان است آنجاکه تویی، در چه حساب است دل ما
1 هر چند از بلای خدا میرمند خلق دل را به آن بلای خدا دادهایم ما
1 هستی ز ما مجوی، که در اولین نفس این گرد را به باد فنا دادهایم ما
1 چون بر زبان حدیث خداترسی آوریم ؟ ترک قدح ز بیم عسس کردهایم ما
1 بار گران، سبک به امید فکندن است عمری است بر امید عدم زندهایم ما
1 روشن شود چراغ دل ما ز یکدیگر چون رشتههای شمع به هم زندهایم ما
1 نارساییهای طالع مانع است از اتحاد ورنه با موی میان یار همتابیم ما
1 بر دلی ننشیند از گفتار ما هرگز غبار ماهیان بیزبان عالم آبیم ما