1 سزای توست چون گل گریهٔ تلخ پشیمانی که گفت ای غنچهٔ غافل، دهن پیش صبا بگشا؟
1 شکایت نامهٔ ما سنگ را در گریه میآرد مهیای گرستن شو، دگر مکتوب ما بگشا
1 میان اگر نکنی باز، اختیار از توست به حق خندهٔ گل کز جبین گره بگشا!
1 با نامرادی از همه کس زخم میخوریم این وای اگر سپهر رود بر مراد ما
1 در رزمگه، برهنه چو شمشیر میرویم در دست دشمن است سلاح نبرد ما
1 تا دور ازان لب شکرین همچو نی شدیم ترجیع بند ناله بود، بند بند ما
1 شیوهٔ ما سخت جانان نیست اظهار ملال لالهها بیداغ میرویند از کهسار ما
1 گریه بر حال کسان بیشتر از خود داریم بر مراد دگران سیر کند اختر ما
1 یارب، که دعا کرد که چون قافلهٔ موج آسایش منزل نبود در سفر ما
1 مادر از فرزند ناهموار خجلت میکشد خاک سر بالا نیارد کرد از تقصیر ما