چنان به فکر تو از صائب تبریزی دیوان اشعار 25
1. چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم
که خشک شد چو سبو دست زیر سر ما را
...
1. چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم
که خشک شد چو سبو دست زیر سر ما را
...
1. فغان کز پوچ مغزی چون جرس در وادی امکان
سرآمد عمر در فریاد بیفریادرس مارا
...
1. تا میتوان گرفتن، ای دلبران به گردن
در دست و پا مریزید، خون حلال ما را
...
1. که میآید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟
که میپرسد بغیر از سیل، راه منزل ما را؟
...
1. ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی
توان در چشم موری کرد خرمن حاصل ما را
...
1. کمان بیکار گردد چون هدف از پای بنشیند
نه از رحم است اگر بر پای دارد آسمان ما را
...
1. به چشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست
نبسته است کسی شاهراه دلها را
...
1. نسیم صبح از تاراج گلزار که میآید؟
که مرغان کاسهٔ دریوزه کردند آشیانها را
...
1. دل منه بر اختر دولت که در هر صبحدم
مشرق دیگر بود خورشید عالمتاب را
...
1. عشق در کار دل سرگشتهٔ ما عاجزست
بحر نتواند گشودن عقدهٔ گرداب را
...
1. طاعت زهاد را میبود اگر کیفیتی
مهر میزد بر دهن خمیازهٔ محراب را
...
1. ای گل که موج خندهات از سرگذشته است
آماده باش گریهٔ تلخ گلاب را
...