1 اگر غفلت نهان در سنگ خارا میکند ما را جوانمردست درد عشق، پیدا میکند ما را
1 ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد! که در هر گردشی مست تماشا میکند ما را
1 به ماه مصر ز یک پیرهن مضایقه کرد چه چشمداشت دگر از وطن بود ما را؟
1 چو تخم سوخته کز ابر تازه شد داغش ز باده شد غم و اندوه بیشتر ما را
1 چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم که خشک شد چو سبو دست زیر سر ما را
1 فغان کز پوچ مغزی چون جرس در وادی امکان سرآمد عمر در فریاد بیفریادرس مارا
1 تا میتوان گرفتن، ای دلبران به گردن در دست و پا مریزید، خون حلال ما را
1 که میآید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟ که میپرسد بغیر از سیل، راه منزل ما را؟
1 ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی توان در چشم موری کرد خرمن حاصل ما را
1 کمان بیکار گردد چون هدف از پای بنشیند نه از رحم است اگر بر پای دارد آسمان ما را