من آن وحشی غزالم از صائب تبریزی دیوان اشعار 13
1. من آن وحشی غزالم دامن صحرای امکان را
که میلرزم ز هر جانب غباری میشود پیدا
...
1. من آن وحشی غزالم دامن صحرای امکان را
که میلرزم ز هر جانب غباری میشود پیدا
...
1. گرفتم سهل سوز عشق را اول، ندانستم
که صد دریای آتش از شراری میشود پیدا
...
1. دل عاشق ز گلگشت چمن آزردهتر گردد
که هر شاخ گلی دامی است مرغ رشته برپا را
...
1. هوس هر چند گستاخ است، عذرش صورتی دارد
به یوسف میتوان بخشید تقصیر زلیخا را
...
1. نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا میبرد ما را
به گلشن لذت ترک تماشا میبرد ما را
...
1. مکن تکلیف همراهی به ما ای سیل پا در گل
که دست از جان خود شستن به دریا میبرد ما را
...
1. چون گل ز ساده لوحی، در خواب ناز بودیم
اشک وداع شبنم، بیدار کرد ما را
...
1. نخل ما را ثمری نیست به جز گرد ملال
طعمهٔ خاک شود هر که فشاند ما را
...
1. اگر غفلت نهان در سنگ خارا میکند ما را
جوانمردست درد عشق، پیدا میکند ما را
...
1. ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد!
که در هر گردشی مست تماشا میکند ما را
...
1. به ماه مصر ز یک پیرهن مضایقه کرد
چه چشمداشت دگر از وطن بود ما را؟
...
1. چو تخم سوخته کز ابر تازه شد داغش
ز باده شد غم و اندوه بیشتر ما را
...