1 ز حسن عاقبت عشق چشم آن دارم که صبح وصل شود دیدهٔ سفید مرا
1 نسیم ناامیدی بد ورق گرداندنی دارد مکن نومید از درگاه خود امیدواران را
1 من آن وحشی غزالم دامن صحرای امکان را که میلرزم ز هر جانب غباری میشود پیدا
1 اینجاکه منم، قیمت دل هر دو جهان است آنجاکه تویی، در چه حساب است دل ما
1 میکشم تهمت سجادهٔ تزویر از خلق گرچه فرسوده شد از بار سبو دوش مرا
1 که میآید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟ که میپرسد بغیر از سیل، راه منزل ما را؟
1 چون زندگی بکام بود مرگ مشکل است پروای باد نیست چراغ مزار را
1 از کوه غم اگر چه دو تا گشته قامتم نشکسته است آبله در زیر پا مرا
1 ایمنی جستم ز ویرانی، ندانستم که چرخ گنج خواهد خواست جای باج ازین ملک خراب
1 زنگیان دشمن آیینهٔ بیزنگارند طمع روی دل از تیرهدلان نیست مرا