اینجاکه منم، از صائب تبریزی دیوان اشعار 253
1. اینجاکه منم، قیمت دل هر دو جهان است
آنجاکه تویی، در چه حساب است دل ما
1. اینجاکه منم، قیمت دل هر دو جهان است
آنجاکه تویی، در چه حساب است دل ما
1. هر چند از بلای خدا میرمند خلق
دل را به آن بلای خدا دادهایم ما
1. هستی ز ما مجوی، که در اولین نفس
این گرد را به باد فنا دادهایم ما
1. چون بر زبان حدیث خداترسی آوریم ؟
ترک قدح ز بیم عسس کردهایم ما
1. بار گران، سبک به امید فکندن است
عمری است بر امید عدم زندهایم ما
1. روشن شود چراغ دل ما ز یکدیگر
چون رشتههای شمع به هم زندهایم ما
1. نارساییهای طالع مانع است از اتحاد
ورنه با موی میان یار همتابیم ما
1. بر دلی ننشیند از گفتار ما هرگز غبار
ماهیان بیزبان عالم آبیم ما
1. چون حباب از یکدلان باده نابیم ما
از هواداران پابرجای این آبیم ما
1. بلبلان در راه ما بیهوده میریزند خار
دیدهای از دامن گل پاکتر داریم ما
1. از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟
چون مه کنعان عزیزی در سفر داریم ما
1. هر که پا کج میگذارد، ما دل خود میخوریم
شیشهٔ ناموس عالم در بغل داریم ما