دعوی سوختگی از صائب تبریزی دیوان اشعار 205
1. دعوی سوختگی پیش من ای لاله مکن
میشناسد دل من بوی دل سوخته را
1. دعوی سوختگی پیش من ای لاله مکن
میشناسد دل من بوی دل سوخته را
1. غم مردن نبود جان غم اندوخته را
نیست از برق خطر مزرعهٔ سوخته را
1. چه قدر راه به تقلید توان پیمودن؟
رشته کوتاه بود مرغ نوآموخته را
1. سینهها را خامشی گنجینهٔ گوهر کند
یاد دارم از صدف این نکتهٔ سربسته را
1. در دیار عشق، کس را دل نمیسوزد به کس
از تب گرم است اینجا شمع بالین خسته را
1. ساده لوحان جنون از بیم محشر فارغند
بیم رسوایی نباشد نامهٔ ننوشته را
1. زود گردد چهرهٔ بیشرم، پامال نگاه
میرود گلشن به غارت، باغبان خفته را
1. عالم از افسردگان یک چشم خواب آلود شد
کو قیامت تا برانگیزد جهان خفته را؟
1. شد ره خوابیده بیدار و همان آسودهاند
برده گویا خواب مرگ این همرهان خفته را
1. بپذیر عذر بادهکشان را، که همچو موج
در دست خویش نیست عنان، آب برده را
1. مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را
دفتر مساز این ورق باد برده را
1. میکند باد مخالف، شور دریا را زیاد
کی نصیحت میدهد تسکین، دل آزرده را