1 گران نیم به خریدار از سبکروحی به سیم قلب، چو یوسف توان خرید مرا
1 ز حسن عاقبت عشق چشم آن دارم که صبح وصل شود دیدهٔ سفید مرا
1 پیری مرا به گوشهٔ عزلت دلیل شد بال شکسته شد به قفس راهبر مرا
1 عشقم چنان ربود که دنیا و آخرت افتاد چون دو قطرهٔ اشک از نظر مرا
1 بس که دیدم سردمهری از نسیم نوبهار باده خون مرده شد چون لاله در ساغر مرا
1 بر خاطر موج است گران، دیدن ساحل یارب تو نگه دار ز منزل سفرم را!
1 عمر شد در گوشمالم صرف، گویا روزگار میکند ساز از برای محفل دیگر مرا
1 پرتو منت کند دلهای روشن را سیاه میکشد دست حمایت شمع مغرور مرا
1 تا در کمند رشتهٔ هستی فتادهام دل خوردن است کار چو عقد گهر مرا
1 سیل از ویرانهٔ من شرمساری میبرد نیست جز افسوس در کف، خانهپرداز مرا