1 ز من به نکتهٔ رنگین چو لاله قانع شو که از برای درودن نکشتهاند مرا
1 فنای من به نسیم بهانهای بندست به خاک با سر ناخن نوشتهاند مرا
1 نیست جز پاکی دامن گنهم چون مه مصر کو عزیزی که برون آورد از بند مرا؟
1 فغان که همچو قلم نیست از نگونبختی به غیر روسیهی حاصل از سجود مرا
1 چون گل، درین حدیقه که جای قرار نیست برگ نشاط، برگ سفر میشود مرا
1 نیرنگ چرخ، چون گل رعنا درین چمن خون دل از پیالهٔ زر میدهد مرا
1 مانند لاله، سوخته نانی است روزیم آن هم فلک به خون جگر میدهد مرا
1 روی تلخ دایه نتواند مرا خاموش کرد طفل بدخویم، شکر در شیر میباید مرا
1 از نسیم گل پریشان گردد اوراق حواس خلوتی چون غنچهٔ تصویر میباید مرا
1 برنمیدارد به رغم من، نظر از خاک راه میفشاند بر زمین جامی که میباید مرا