نیست جز پاکی از صائب تبریزی دیوان اشعار 133
1. نیست جز پاکی دامن گنهم چون مه مصر
کو عزیزی که برون آورد از بند مرا؟
1. نیست جز پاکی دامن گنهم چون مه مصر
کو عزیزی که برون آورد از بند مرا؟
1. فغان که همچو قلم نیست از نگونبختی
به غیر روسیهی حاصل از سجود مرا
1. چون گل، درین حدیقه که جای قرار نیست
برگ نشاط، برگ سفر میشود مرا
1. نیرنگ چرخ، چون گل رعنا درین چمن
خون دل از پیالهٔ زر میدهد مرا
1. مانند لاله، سوخته نانی است روزیم
آن هم فلک به خون جگر میدهد مرا
1. روی تلخ دایه نتواند مرا خاموش کرد
طفل بدخویم، شکر در شیر میباید مرا
1. از نسیم گل پریشان گردد اوراق حواس
خلوتی چون غنچهٔ تصویر میباید مرا
1. برنمیدارد به رغم من، نظر از خاک راه
میفشاند بر زمین جامی که میباید مرا
1. گران نیم به خریدار از سبکروحی
به سیم قلب، چو یوسف توان خرید مرا
1. ز حسن عاقبت عشق چشم آن دارم
که صبح وصل شود دیدهٔ سفید مرا
1. پیری مرا به گوشهٔ عزلت دلیل شد
بال شکسته شد به قفس راهبر مرا
1. عشقم چنان ربود که دنیا و آخرت
افتاد چون دو قطرهٔ اشک از نظر مرا