ز نالههای از صائب تبریزی دیوان اشعار 1477
1. ز نالههای غریبانه منع ما نکنی
اگر دل شبی از کاروان جدا افتی
...
1. ز نالههای غریبانه منع ما نکنی
اگر دل شبی از کاروان جدا افتی
...
1. از تندباد حادثه شمع مرا بخر
چون دست دست توست، به دست حمایتی
...
1. من آن روزی که چون شبنم عزیز این چمن بودم
تو ای باد سحرگاهی کجا در بوستان بودی؟
...
1. ای آینه، در روی زمین دیدنیی نیست
بیهوده چرا منت پرداز کشیدی؟
...
1. در کنج قفس چند کنی بال فشانی؟
بس نیست ترا آنچه ز پرواز کشیدی؟
...
1. دو روزی نیست افزون عمر ایام برومندی
مشو غافل ز حال تلخکامان تا ثمر داری
...
1. به فکر چارهٔ ما هیچ صاحبدل نمیافتد
دل ما دردمندان چشم بیمارست پنداری
...
1. مرا از زندگانی سیر کرد از لقمهٔ اول
طعام این خسیسان آب شمشیرست پنداری
...
1. چنان از موج رحمت شد زمین و آسمان خالی
که دریای سراب و ابر تصویرست پنداری
...
1. در گلشن حسن تو خلل راه ندارد
در خواب بهارست خزانی که تو داری
...
1. از صحبت باد سحر ای غنچهٔ بی دل
در دست به جز سینهٔ صد چاک چه داری؟
...
1. چون گره شد به گلو لقمهٔ غم، باده طلب
به حلالی خور اگر آب حرامی داری
...